از مولانای بزرگ

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

از سعدی شیرازی

خنک آن روز که در پای تو جان اندازم عقل در دمدمه خلق جهان اندازم نامه حسن تو بر عالم و جاهل خوانم نامت اندر دهن پیر و جوان اندازم تا کی این پرده جان سوز پس پرده زنم تا کی این ناوک دلدوز نهان اندازم درد از مولانای بزرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 5:44

تنهایی

از مولانای بزرگ...
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 5:44

تنهایی

از مولانای بزرگ...
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 5:44

شکست

از مولانای بزرگ...
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 5:44

مهدی فرجی

حیف است، حیف دست تو و دست های منباید قبول کرد که رفتی ...خدای من رفتم که پشت خاطره هایم کفن شومتا سایه ای چه دور بماند به جای من بعد از تو آه حال غزل هیچ خوب نیستبعد از تو آه، آه نماند برای من یادش به از مولانای بزرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 5:44

سهراب سپهری

چه کسی میداند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟

 


چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟


پیله ات را بگشا....تو به اندازه پروانه شدن زیبایی ،

 

 



 " سهراب سپهری "

از مولانای بزرگ...
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 5:44

از فاضل نظری

بهار پشت زمستان بهار پشت بهاردلم گرفت از این گردش و از این تکرار!نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلونگاه کردن وقتی که در نگاهت خار!اگر به شهر روی طعنه های رهگذراناگر به خانه بمانی غم در و دیوار!نمانده است تورا در کنار همراهیکه دوستان تو را می خرند بادینار!نه دوستان صفحاتی زهم پراکندهکه جمع کردنشان درکنار هم دشوار!به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اندبه جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار!تو از رعیت خود بیمناکی و همه جارعیت است که تشویش دارد از دربار!کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببنددلم گرفت از این گردش و از این تکرار! از مولانای بزرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 52 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 3:51

از صمیم امیری

کیست آنکه که بر دل ما سنک میزند

گاه با نگه مست و گهی نیرنگ میزند

کیست آن که بر عاطفه و مهر محبت

هر چی از دل نوشتم و او با تفنگ میزند

  کیست آن که با  سودای خود دل ناگزیر کرد

چون که از وصل خبر شد سخن از ننگ میزند

کیست آنکه بر این دل دیوانه مرحم نشد

رفت انگار با دلم، آوازه جنگ میزند

کیست آن که در خلوت  شبهای بی کسی

هردم از گریه سرودم و سازو آهنگ میزند

کیست آنکه از من دل ربود در انتها تنها شدم

عشق بریدی از امیری غم هماهنگ میزند  

از مولانای بزرگ...
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت: 13:19

از صائب تبریزی

از صائب تبریزی لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ چون بید ندارد ثمر آن سرو روان هیچ اندیشه جمعیت دل فکر محال است شیرازه نگیرد به خود اوراق خزان هیچ در چشم جهان ریخت نمک صبح قیامت چشم تو نشد سیر ازین خواب گران هیچ چون تاک درین باغچه چندان که گرستم نگشود مرا عقده ای از رشته جان هیچ هر چند که دندان تو از خوردن نان ریخت حرص تو نشد سیر ز اندیشه نان هیچ همچشم حبابم که ازین بحر گهرخیز غیر از سخن پوچ ندارم به دهان هیچ جز گریه بیحاصلی و جز ناله افسوس نگشود مرا از دل و چشم نگران هیچ با خصم زبون پنجه زدن نیست ز مردی صائب سخن چرخ میاور به زبان هیچ تاريخ : چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ | 13:35 | نویسنده : صمیم (امیری) | .: :. از مولانای بزرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت: 4:00

غم عشق

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد   چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد    آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت   آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد   اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار   طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد   برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر   وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد   ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب   نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد   آن که پرنقش زد این دایره مینایی   کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد   فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت   یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد از مولانای بزرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت از مولانای بزرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samimamiri بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت: 4:00

آرشیو مطالب

پيوندهای روزانه

لینک دوستان

خبرنامه